استاد محسن سهیلی

شکوفایی دیر هنگام استعداد به جهت باورهای عمومی غلط

استاد محسن سهیلی

با وجود آنکه در دوران طفولیت، روی دیوار مهمان خانه­ ی محسن سهیلی از استعدادهای درخشان نقاشی ایران زمین، سه تابلوی نقاشی بود که همه ­ی حواسش را به خود جلب کرده بودند و اینکه چگونه آن خطوط ساده چنان در کنار هم قرار گرفته بودند، برایش به مانند معجزه ای بود. با آنکه پدربزرگی هنردوست داشت که به همگان توضیح می­ داد: «این تابلوها را مزین­ الدوله و کمال الملک کشیده­ اند.»، اما وقتی چند بار به مادرش گفت:«می­ خواهم به هنرستان نقاشی بروم، می­ خواهم نقاش بشوم.» به جهت رواج باورهای غلط در جامعه؛ مادر هر بار با قاطعیت جواب داده بود: «نه، نمی­ خواهم پسرم نقاش بشود. نقاش­ ها زندگی بی سر و سامانی دارند.»

و خیلی زود کوشیده بود پسرک ­اش را از رویا بیرون بکشد. کتاب­ ها و دفاتر مدرسه را جلویش گذاشته بود و گفته بود:«خب، محسن جان، بیا درست را بخوان!»

اما محسن کوچک آدم درس و مدرسه آلیانس (Aliance) نبود. روزی کمال الملک بزرگ به خانه­ ی آن­ها آمده بود، تمام مدت فقط به دست­ های استاد خیره شده و با خود اندیشیده بود که این دست­ ها چطور توانسته­ اند با خطوطی ساده چنین شاهکارهایی بیافرینند.

هر شب که می­ خوابید، از آرزوهای خود ریسمانی محکم می­ بافت و تصمیم می­ گرفت به مادر و پدربزرگش بگوید: «می­ خواهم نقاش بشوم!»

ولی صبح روز بعد، وقتی مادر با کتاب­ های درسی می ­آمد، آرزوهایش را نقش بر آب می­ دید. گویی لیوانی آب بر یک تابلوی آبرنگ پاشیده باشند و رنگ­ ها در هم بیامیزد.

اگر اقبال یار او نبود و شکستگی پا به سبب شیطنت در مدرسه، موجبات آشنایی و قرابتش با پزشکی مهربان و روشن ضمیر را فراهم نمی ­آورد تا حرف دلش را دست کم به او بگوید: «آقای دکتر، من می­ خواهم نقاش بشوم!» و دکتر روشن بین به او دلگرمی نمی­ داد که نگران مخالفت خانواده­ اش نباشد و نمی­ گفت:«تو کارت نباشد، آن با من.»

اگر پزشک آگاه و خردمند در جواب پدربزرگ محسن در پاسخ به این پرسش که: «چرا نمی­ گذارید بچه­ ی به این با استعدادی به مدرسه­ نقاشی برود؟» گفته بود: «خودش هم خیلی دوست دارد؛ ولی مادرش معتقد است نقاشی آخر و عاقبت ندارد.» با قاطعیت و حتی اندکی خشم نگفته بود: «از آن خانم باسواد واقعا بعید است! شما با این کارتان یک آدم را زنده زنده توی قبر می­ گذارید؛ چون عشق و علاقه ­اش را نابود می­ کنید.»

و بخوانیم: استاد جواد حمیدی

و اگر پزشک دلسوز ماجرای ما، آن قدر پیگیر نبود که حتی یک روز دیگر بار، کمال الملک شهیر را به خانه­ ی محسن نوخاسته بیاورد تا از کارهایش دیدن کند و استاد نیز بگوید:«این پسر بهتر است نقاش بشود تا مهندس و دکتر!»

بالاخره مادر پس از مدت­ ها تسلیم نمی ­شد و پسر مستعدش را به هنرستان کمال الملک نمی­ فرستاد و در آن صورت، تاریخ هنر ایران از یکی از مفاخر نقاشی خود خالی و بی بهره می­ ماند.

همکاران متخصص و کارآزموده­ ی ما در دوره ­ی تخصصی استعدادیابی شغلی و تحصیلی (ویژه­ ی نوجوانان) و با روش های کاملا به­ روز و علمی، استعدادهای نوجوانان 13 تا 18 سال را شناسایی کرده و با برگزاری جلسات متعدد گفتگو و مشاوره­ های تخصصی با والدین و ارائه­ ی کارنمای اختصاصی فرزندشان به آن­ها، ایشان را به شکلی منطقی مجاب خواهند کرد تا اجازه دهند نوجوان در مسیر توانمندی­ ها و علایقش گام برداشته و از این طریق، به بالاترین حد ممکن رشد و شکوفایی خود برسد تا دیگر شاهد چنین هدر رفت­ هایی در وقت و هزینه، و تعویق بی مورد در شروع راه موفقیت و کامیابی فرزندان با آتیه­ ی این سرزمین نباشیم.

امکان شرکت در این دوره به هر دو شیوه ­ی آنلاین و حضوری وجود دارد.

«سمتکو، برای زندگی بهتر تو»

اینستاگرام ما: samtco@

 

 

نظر شما :